در حال بارگذاری ...
نوشته شده در 9 دی 1401، ساعت 19:14

فرهنگ چگونه حفظ یا نابود می شود؟

خلاصه مطلب

چرا آداب نیک گذشته ما ، کم رنگ شده است؟

(محمدرضا کیانی امیری)

بدون شک وفتی در فیلم ها، سفرها، رسانه های اجتماعی و ..... می بینیم یا می خوانیم که در کشوری مانند ژاپن یا کره جنوبی ، چگونه با همه پیشرفت های چشمگیر عصر کنونی، هنوز آداب و سنن گذشته همانند قبل رعایت می شود؛متعجب می شویم. آدابی همچون احترام به بزرگترها، رعایت درست قوانین و ..... و چرا در جامعه امروزی ما دقیقا برعکس ، آداب و سنن نیک گذشته به سرعت در حال نابودی می باشد؟

در صورتی که با مطالعه و مقایسه پیشینه تاریخی کشورهای نامبرده با ایران ، به این واقعیت پی می بریم که قدمت تاریخی و غنای فرهنگی تاریخ ایران نسبت به این ممالک ، کتمان ناپذیر است. بعنوان مثال در مورد احترام به بزرگان و سالمندان ایرانیان عهد باستان از نخستین مردمانی بوده اند که برای ادای احترام ، بزرگداشت و سپاسگزاری از مقام ، جایگاه و ارزش سالخوردگان روز مشخصی را در سال تعیین کرده بودند و این روز 25 شهریور ماه هر سال بوده است که به آن ”اشیش وانگ” ( asis vang ) می گفتند . قدمت این رسم به روایتی به 3000 سال قبل برمی گردد.

و نیز رد این احترام و ارج نهادن را می توان در ضرب المثل های فراوانی مشاهده کرد. مانند : 

حق شرم دارد ز موی سفید ( اشاره به ضرورت رعایت حرمت برای بزرگتری که دارای موی سفید است )

واجب است مراعات خاندان قدیم .( این ضرب المثل درمواقعی بکار می رفته که می خواستند ضرورت رعایت احترام وعزت را برای اقوام ونزدیکان بزرگسال یادآوری نمایند )

سخن بزرگان شنیدن ، ادب است .( اشاره ای است به ضرورت احترام گذاشتن جوانان به سخنان بزرگان که نشانه ادب شنونده می باشد .)

جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدرگردد. ( توصیه به قدردانی اززحمات والدین و درنظر گرفتن زحماتی که شخصی برای به ثمر رساندن چیزی یا کسی متحمل شده است .)

فراوانند از این امثله ها و حکایات در ادب و فرهنگ فولکوریک ما .

حال سوال اینجاست : چه شده که این غنای فرهنگی ما کمرنگ شده ؟ چرا ما اینگونه شده ایم ؟ چرا فرزندان ما اینگونه شده اند ؟ چرا در جامع امروز ما این احترام به موی سپید و واجب بودن مراعات اهل قدیم را حس نمی کنیم؟!

البته گاها در دعواها و مشاجره های یک جوان با یک سالمند ، می شنویم که : " برو بابا من رعایت موی سپیدت را می کنم !!! " ولی در عمل ...؟؟!!

قصد سیاه نمایی ندارم . بیاییم منصفانه و بی غرض جامعه را ببینیم! بیاییم بیابیم که چرا به اینجا رسیدیم ؟ بیابیم که بعضی از کشورهای دیگر چه کرده اند که در آنجا اینقدر سریع آداب و سنن نیک گذشته به فنا نرفت؟بدیهی است که در هر زمینه ای پاسخ به چراهای موجود در آن  باعث تعالی و تکامل آن مورد خواهد شد.

با نگاهی به سالهای گذشته عمرمان، باید بپرسیم که چه کاشته ایم تا بخواهیم بدرویم ؟ پس باید کاشته های خود را بهتر ببینیم. مطمئنا اولین دریافتی های فرزند من، کردار و گفتاری است که من در برابر او بروز می دهم. و موازی با رشد و بالندگی فرزندم ، به این دریافت ها ،دریافت از مدرسه ، دانشگاه و اجتماع  هم اضافه می شود تا وقتی که فرزندم مثل اکنون من می شود و من می شوم سالمند.

من و همسالان من که در دهه های چهل و پنجاه زندگی مان هستیم، از چه کاشته ای بالنده شدیم ؟ و در چه کشتزاری روئیدیم؟ وقتی برمی گردیم به چهل پنجاه سال قبل می بینیم دگرگونی بزرگی به نام انقلاب در جامعه اتفاق افتاده. پس زمان کودکی مان در این زمان پرالتهاب سپری شده ، زمانی که باید گفت : متأسفانه درجه شور و احساس بیشتر از تعقل بود. یادمان هست که صبح با : مرگ بر... از خواب بیدار می شدیم و شب با مرگ بر .. به خواب می رفتیم. آرام آرام با بزرگ شدن ما متاسفانه این مرگ مرگ  نه تنها کم نشد بلکه دشمن تراشی ها ، انگ زدن و راندن بزرگانی که منتقد ما بودند ولی دشمن ما نبودند هم  به آن اضافه شد. صبح در مراسم صبحگاه مدرسه از مهد تا دبیرستان حتما مرگ بر ..... داشتیم  وقتی هم که به خانه می آمدیم تنها رسانه در دسترس آن زمان تلویزیون بود که هر دو سه کانال آن فقط از جنگ و مرگ و دشمنی بود!

نوجوانی مان در زمانی بود که شعار غالب این بود که ما متخصص نمی خواهیم متعهد می خواهیم!! و در خوشبینانه ترین حالت با اخراج ، حرمت متخصصان و بزرگان علمی ، صنعتی خود را نگه داشتیم !! زمانی بود که ملاک تعهد ، ریش و بیرون بودن پیراهن از شلوار بود حتی زیر کت!! و ما در دینی که دروغ و ریا  مذموم دانسته و یا در فرهنگی که پادشاه آن کوروش از خدا می خواهد دروغ را از مملکتش دور سازد،به عینه می دیدیم که برای گرفتن کار و وام و ... باید ظاهرت اینگونه باشد باطنت هیچ !! حال ما کجا باید مهربانی را می آموختیم؟ ما چگونه باید احترام به بزرگان را می آموختیم؟ ما چگونه باید بد بودن دروغ و ریاکاری را فرا می گرفتیم؟  

ما در زمانه ای رشد یافتیم که بعضی از ارزش های فرهنگی و سنتی مان ضد ارزش نامیده شد و سعی شد ارزشهای جدیدی تعریف و جایگزین شود. ما در این دوران گذار فرهنگی بزرگ  شدیم . حال به این وضعیت اضافه کنید رشد و همه گیری سریع شبکه های اجتماعی و دوری عاطفی انسانها از هم که خود قصه درازی دارد.. حال ما که خود در این کشتزار رشد نموده ایم باید خوراک فرهنگی فرزندانمان را تأمین نماییم.

سرانجام کلام ، زمانی که من و همسالان من در این زمانه یاد شده در حال به فراموشی سپردن فرهنگ و سنت های گذشتگان مان بودیم ، همسالان ما در ممالک ذکر شده در بالا در حال آموزش و مشق آداب و سنن خود از تلویزیون ، مدرسه و جامعه خود بودند. و اینگونه است که وقتی در مجلسی نشسته ایم و یزرگی وارد می شود جوان و نوجوان امروزی به خودش زحمت احترام به این بزرگ را نمی دهد!! و اینجاست که من و همسالانم از خود می پرسیم چرا اینگونه شده ؟ 

                                                                                                                              محمدرضا کیانی امیری

فرهنگ چگونه حفظ یا نابود می شود؟

ویراستار مدرسه
عمومی
9 دی 1401، ساعت 19:14۲۰ دقیقه مطالعه
خلاصه مطلب

چرا آداب نیک گذشته ما ، کم رنگ شده است؟

(محمدرضا کیانی امیری)

بدون شک وفتی در فیلم ها، سفرها، رسانه های اجتماعی و ..... می بینیم یا می خوانیم که در کشوری مانند ژاپن یا کره جنوبی ، چگونه با همه پیشرفت های چشمگیر عصر کنونی، هنوز آداب و سنن گذشته همانند قبل رعایت می شود؛متعجب می شویم. آدابی همچون احترام به بزرگترها، رعایت درست قوانین و ..... و چرا در جامعه امروزی ما دقیقا برعکس ، آداب و سنن نیک گذشته به سرعت در حال نابودی می باشد؟

در صورتی که با مطالعه و مقایسه پیشینه تاریخی کشورهای نامبرده با ایران ، به این واقعیت پی می بریم که قدمت تاریخی و غنای فرهنگی تاریخ ایران نسبت به این ممالک ، کتمان ناپذیر است. بعنوان مثال در مورد احترام به بزرگان و سالمندان ایرانیان عهد باستان از نخستین مردمانی بوده اند که برای ادای احترام ، بزرگداشت و سپاسگزاری از مقام ، جایگاه و ارزش سالخوردگان روز مشخصی را در سال تعیین کرده بودند و این روز 25 شهریور ماه هر سال بوده است که به آن ”اشیش وانگ” ( asis vang ) می گفتند . قدمت این رسم به روایتی به 3000 سال قبل برمی گردد.

و نیز رد این احترام و ارج نهادن را می توان در ضرب المثل های فراوانی مشاهده کرد. مانند : 

حق شرم دارد ز موی سفید ( اشاره به ضرورت رعایت حرمت برای بزرگتری که دارای موی سفید است )

واجب است مراعات خاندان قدیم .( این ضرب المثل درمواقعی بکار می رفته که می خواستند ضرورت رعایت احترام وعزت را برای اقوام ونزدیکان بزرگسال یادآوری نمایند )

سخن بزرگان شنیدن ، ادب است .( اشاره ای است به ضرورت احترام گذاشتن جوانان به سخنان بزرگان که نشانه ادب شنونده می باشد .)

جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدرگردد. ( توصیه به قدردانی اززحمات والدین و درنظر گرفتن زحماتی که شخصی برای به ثمر رساندن چیزی یا کسی متحمل شده است .)

فراوانند از این امثله ها و حکایات در ادب و فرهنگ فولکوریک ما .

حال سوال اینجاست : چه شده که این غنای فرهنگی ما کمرنگ شده ؟ چرا ما اینگونه شده ایم ؟ چرا فرزندان ما اینگونه شده اند ؟ چرا در جامع امروز ما این احترام به موی سپید و واجب بودن مراعات اهل قدیم را حس نمی کنیم؟!

البته گاها در دعواها و مشاجره های یک جوان با یک سالمند ، می شنویم که : " برو بابا من رعایت موی سپیدت را می کنم !!! " ولی در عمل ...؟؟!!

قصد سیاه نمایی ندارم . بیاییم منصفانه و بی غرض جامعه را ببینیم! بیاییم بیابیم که چرا به اینجا رسیدیم ؟ بیابیم که بعضی از کشورهای دیگر چه کرده اند که در آنجا اینقدر سریع آداب و سنن نیک گذشته به فنا نرفت؟بدیهی است که در هر زمینه ای پاسخ به چراهای موجود در آن  باعث تعالی و تکامل آن مورد خواهد شد.

با نگاهی به سالهای گذشته عمرمان، باید بپرسیم که چه کاشته ایم تا بخواهیم بدرویم ؟ پس باید کاشته های خود را بهتر ببینیم. مطمئنا اولین دریافتی های فرزند من، کردار و گفتاری است که من در برابر او بروز می دهم. و موازی با رشد و بالندگی فرزندم ، به این دریافت ها ،دریافت از مدرسه ، دانشگاه و اجتماع  هم اضافه می شود تا وقتی که فرزندم مثل اکنون من می شود و من می شوم سالمند.

من و همسالان من که در دهه های چهل و پنجاه زندگی مان هستیم، از چه کاشته ای بالنده شدیم ؟ و در چه کشتزاری روئیدیم؟ وقتی برمی گردیم به چهل پنجاه سال قبل می بینیم دگرگونی بزرگی به نام انقلاب در جامعه اتفاق افتاده. پس زمان کودکی مان در این زمان پرالتهاب سپری شده ، زمانی که باید گفت : متأسفانه درجه شور و احساس بیشتر از تعقل بود. یادمان هست که صبح با : مرگ بر... از خواب بیدار می شدیم و شب با مرگ بر .. به خواب می رفتیم. آرام آرام با بزرگ شدن ما متاسفانه این مرگ مرگ  نه تنها کم نشد بلکه دشمن تراشی ها ، انگ زدن و راندن بزرگانی که منتقد ما بودند ولی دشمن ما نبودند هم  به آن اضافه شد. صبح در مراسم صبحگاه مدرسه از مهد تا دبیرستان حتما مرگ بر ..... داشتیم  وقتی هم که به خانه می آمدیم تنها رسانه در دسترس آن زمان تلویزیون بود که هر دو سه کانال آن فقط از جنگ و مرگ و دشمنی بود!

نوجوانی مان در زمانی بود که شعار غالب این بود که ما متخصص نمی خواهیم متعهد می خواهیم!! و در خوشبینانه ترین حالت با اخراج ، حرمت متخصصان و بزرگان علمی ، صنعتی خود را نگه داشتیم !! زمانی بود که ملاک تعهد ، ریش و بیرون بودن پیراهن از شلوار بود حتی زیر کت!! و ما در دینی که دروغ و ریا  مذموم دانسته و یا در فرهنگی که پادشاه آن کوروش از خدا می خواهد دروغ را از مملکتش دور سازد،به عینه می دیدیم که برای گرفتن کار و وام و ... باید ظاهرت اینگونه باشد باطنت هیچ !! حال ما کجا باید مهربانی را می آموختیم؟ ما چگونه باید احترام به بزرگان را می آموختیم؟ ما چگونه باید بد بودن دروغ و ریاکاری را فرا می گرفتیم؟  

ما در زمانه ای رشد یافتیم که بعضی از ارزش های فرهنگی و سنتی مان ضد ارزش نامیده شد و سعی شد ارزشهای جدیدی تعریف و جایگزین شود. ما در این دوران گذار فرهنگی بزرگ  شدیم . حال به این وضعیت اضافه کنید رشد و همه گیری سریع شبکه های اجتماعی و دوری عاطفی انسانها از هم که خود قصه درازی دارد.. حال ما که خود در این کشتزار رشد نموده ایم باید خوراک فرهنگی فرزندانمان را تأمین نماییم.

سرانجام کلام ، زمانی که من و همسالان من در این زمانه یاد شده در حال به فراموشی سپردن فرهنگ و سنت های گذشتگان مان بودیم ، همسالان ما در ممالک ذکر شده در بالا در حال آموزش و مشق آداب و سنن خود از تلویزیون ، مدرسه و جامعه خود بودند. و اینگونه است که وقتی در مجلسی نشسته ایم و یزرگی وارد می شود جوان و نوجوان امروزی به خودش زحمت احترام به این بزرگ را نمی دهد!! و اینجاست که من و همسالانم از خود می پرسیم چرا اینگونه شده ؟ 

                                                                                                                              محمدرضا کیانی امیری